بسم الله الرحمن الرحیم

حقیر پس از بررسی و مشاوره با اساتید و بعضا تحقیق های مفصل و بررسی اندیشه های بزرگان دین به نتایجی در راه تحصیلات طلاب رسیدم که گوشه ای از آن را به صورت فشرده در این پست می آورم. مستندات این مباحث بسیار مفصل بایگانی شده اند و ان شاالله کم کم در همین پایگاه منتشر خواهند شد.

دقت شود که در این نوشته سعی شده کاملا واقعیات دیده شود و از "باید"های خیالی پرهیز شود و همچنین دقت شود که این مباحث هرچند فراگیر است ولی استثنائاتی دارد که فعلا محل بحث نیستند.

مطالب خواهشا کامل مطالعه شود بعدا قضاوت...

در این مطلب نکاتی را که به ذهن قاصر حقیر میرسد عرض میکنم و جمع بندی آن با خودتان!

      • به اعتباری به حوزه آمده ایم که اولا اسلام شناس شویم و ثانیا این اسلامی را که شناختیم تبلیغ کنیم.
      • اسلام شناسی با یادگیری فروعات دین (فقه) کامل نمیشود و باید اصول دین را هم صحیح و کامل بشناسیم.
      • به فقه و اصول بسیار نیازمندیم چون راه اجتهاد فعلا از این گذر میگذرد و چاره ای از آن نیست.
      • با فقه و اصول است که میشود مدیریت اجتماعی کرد و نظامات اسلام را بر اساس آن تبیین کرد.
      • ولی این فقه و اصول از علوم نقلی است و باید در کنارش علوم عقلی را نیز خواند چون علاوه بر کمک به اسلام شناسی با علوم نقلی و فقه و اصول در تبلیغ آن اسلامی که شناختیم نیز بسیار مؤثر است.
      • متکفل علوم عقلی فلسفه است.
      • اصول دین و زیر بنا و مبانی و مبادی فقه و اسلام را باید در فلسفه حل کرد و الا در همان فقه هم صحیح و کامل نمیتوانیم پیش برویم. (مثلا در بحث اعتباریت دین و نقل های کلامی و...)
      • فقه و اصول را در روند عادی تحصیل، در حوزه میخوانیم ولی فلسفه را نهایتا در حد آشنایی آن هم به عنوان درسی فرعی (در قم میتوان اختیاراً کلا فلسفه نخواند و یااختیاراً غیرحضوری خواند!!)
      • فقه و اصول را در لایه های زیادی به طور تفصیلی و البته تکراری با مقدماتی (مقدمات و سطح یک) و درس خارجی مقدماتی (سطح دو و سه) و درس خارجی تکمیلی (سطح چهار) خوانده میشود.
      • به عبارت دیگر اگر کسی در روند آکادمیک و معمول حوزه تحصیل کند کمی با فلسفه آشنا میشود که با آن هم آبی گرم نمیشود ولی فقه و اصول را در حد اعلا میخواند.
      • اگر تنبلی در این خواندن این فقه و اصول ها نکند میتوند بارش را خیلی زود ببندد و این منافاتی با خواندن فلسفه در کنار اینها ندارد خصوصا با نگاه به برنامه ی مؤسساتی که متکفل آموزش فلسفه هستند بیاندازیم این امر روشن تر میشود.
      • این تکرارهای متوالی دروس در حوزه باعث فرسایش انگیزه های طلاب میشوند.
      • میتوان با علمی که در مقابل یاد دادن امور توقیفی، دید و جهانبینی به انسان میدهد و لذت کسب علم را میچشاند هم این ضعف انگیزه را جبران کرد و هم آن زیر بنا را محکم بنا نمود و هم در تبلیغ لسان عقلی برای جواب دادن به عقل عقلا داشت و در حال حاضر ظاهرا بجز فلسفه (که کلام هم در حال حاضر متلبس به فلسفه شده) نمیتوان علم دیگری در حوزه یافت که این کارکرد را داشته باشد.

          و اما:
      • حالا بماند که با کمتر توجه کردن حوزه علمیه به مباحث فلسفی چه آسیب هایی در عرصه ی علمی دامنگیر علما شده و مکاتب تفکیکی چه ضرباتی به دین زدند...
      •  و مهم تر بماند که چه کسانی در دانشگاه ها پرچم علوم عقلی را بلند کرده اند و از کجا ها سر در آورده اند (در کل فقه از طهارت تا دیات و... که نمیشود در مقابل افکار الحادی هگل و کانت و دکارت و نیچه و... که در دانشگاه های خود ایران رسما آموزش داده میشود ایستاد)
      • و بماند که چقدر امامین انقلاب و بسیاری از علمای دلسوز طراز اول به فراگیری فلسفه سفارش کرده اند آن هم تا انتها...
      • و بماند که یادگیری اصل دین و یادگیری معارف دین بر هم انسانی تحقیقا واجب است و فقه اکبر همین است...
      • و بماند که بسیاری از کسانی که توانسته اند واقعا باری از اسلام را بر دوش بکشند همانهایی اند فلسفه خوانده اند و از همین راه پیش رفتند (امام خیمنی و علامه طباطبایی و شهید مطهری و علامه مصباح و...)

      تخصص هایی چون نهج البلاغه، تفسیر، رجال، تبلیغ، علوم حدیثی و... و علوم انسانی (جامعه شناسی، روان شناسی و...) در حوزه هست ولی ظاهرا باید به آن ها بعد از یادگیری اصل اسلام شناسی نقلا و عقلا با فقه و اصول و فلسفه، نگاه کرد. چون با این زیر بناست که میشود کاری کرد و الا فلا. هرچند بعد از این دو اصل نه تنها بد نیست یک یا چند تخصص از آن تخصص ها را کسب کرد بلکه در این دنیای امروز هر کاری و دقیقا هرکاری که خواستیم بکنیم باید یک تخصصی داشته باشیم.

      راستی همانطور که گذشت: کلام هم متلبس به فلسفه شده...

      خیلی از مخالفت هایی که با تخصص میشود به این دو دلیل است:

      1. تخصص را همان تخصص های دیگر بجز علوم عقلی به معنای فلسفه اسلامی و زیربنای مباحث عقلی اسلامی میدانند. تخصص هایی چون: رجال و جامعه شناسی و...
      2. فکر رایج این است که هرکسی وارد تخصصی شد به این معناست که دیگر فقه و اصول را رها کرده است در حالی که گذشت که اینطور نیست.

      چون فضای قالب در حوزه ی علمیه کم توجهی و حتی بی توجهی به مباحث عقلی و فلسفه است و برخی از جاهلان و معاندین و همچنین برخی از اخباریان و تفکیکیان در تلاش واکسینه کردن اذهان نسبت به یادگیری فلسفه اند، ان شاالله که اگر سؤالی در رابطه با این مقاله و یا کلا فلسفه و... بود در همینجا مطرح یا از اساتید ذی صلاح سؤال شود...

      از دو راه ممانعت در تحصیل علوم عقلی به عمل می آورند:

      • زدن اصل این که باید در حوزه تخصصی یاد گرفته شود. (بیشتر کار کسانی است که با جمود فکر میکنند و برخی معاندین ترویج دین!)
      • ترویج یادگیری تخصص ولی غیر از فلسفه (این بیشتر کار تفکیکیان و اخباریان است)

      هرچند بسیاری از علما و با اخلاصان نیز ممکن است خواندن فلسفه را ممنوع بدانند بنا به مصالحی ولی فعلا عرض بنده با آن ها نیست و ناظر به همانهایی است که بیان شد.

      صمیمانه از کسانی که این مقاله را خواندند و خدایی نکرده به احساس کردند به ناحق سخی رفته و بی احترامی ای به کسی شده پوزش میطلبم و ان شالله حلال کند و تذکر دهد.